گر یک سر موی از رخ تو روی نماید


بر روی زمین خرقه و زنار نماند

آن را که دمی روی نمایی ز دو عالم


آن سوخته را جز غم تو کار نماند

گر برفکنی پرده از آن چهره زیبا


از چهره خورشید و مه آثار نماند

در خواب کنی سوختگان را ز می عشق


تا جز تو کسی محرم اسرار نماند